دروغگو و جاسوس

بعضی وقت‌ها اتفاقات عجیب‌وغریب یک‌دفعه‌ای با هم رخ می‌دهند. مثل ماجرایی که برای جورج و خانواده‌اش رخ داد. ناگهان پدر جورج بیکار شد و آن‌ها مجبور شدند خانه‌شان را که کلی دوستش داشتند و با آن خاطره ساخته بودند، بفروشند و به چند خیابان آن‌طرف‌تر نقل‌مکان کنند. تمام این اتفاقات به اندازه‌ی کافی ناگهانی و درهم‌برهم بود. اما اتفاق وقتی عجیب‌تر شد، که جورج متوجه شد در ساختمان جدید، یک گروه جاسوسی وجود دارد. مسئول گروه پسری بود که بیست‌وچهارساعته توی ساختمان بود و از پنجره یا آیفون تصویری فضای بیرون را می‌پایید؛ پسری به نام امن‌تر که دستیاری به نام آب‌نبات داشت. اما چرا آن‌ها این کار را می‌کنند؟ آیا واقعاً یک نفر توی ساختمان وجود دارد که مردم را به قتل می‌رساند و با چمدان از خانه خارج می‌کند؟ جواب تمام این سؤالات را با خواندن کتاب «دروغگو و جاسوس» پیدا خواهیم کرد.

داستان «دروغگو و جاسوس» ماجرای پسربچه‌ای به نام جورج است که در مدرسه مورد آزار و اذیت بچه‌ها قرار می‌گیرد. دوستی برای خود ندارد و مادرش هم به دلیل مشکلات مالی، بیشتر اوقات سر کار است. در حقیقت، این داستان ماجرای بسیاری از نوجوانان است که تلاش می‌کنند تنهایی‌شان را با دوستی‌های تازه تغییر دهند.

ربکا استید می‌گوید: «از وقتی کودک بودم دوست داشتم بنویسم و خوش‌شانس بودم که نویسنده‌های شهرمان به مدرسه‌ی ما آمدند و یک مجله‌ی مدرسه‌ای منتشر کردند. اولین داستانم در آن مجله چاپ شد.» «دروغگو و جاسوس» افتخارات بسیاری را از آنِ خانم استید کرد. در سال ۲۰۱۳، برنده‌ی جایزه‌ی گاردین شد و نامش در فهرست کتاب‌های خواندنی آمریکا و پرفروش‌ترین‌های نیویورک‌تایمز قرار گرفت.