توضیحات
«دیگه نمیتونم تحمل کنم. روی خانوادهی مورفی، دقیقتر بگم جولی مورفی، یه علامت سؤال گذاشتهام و نمیدونم چهکار کنم. به نظرم میترسم بیش از این بهش اعتماد کنم. شاید هم میخوام برم قبل از اینکه بگن برو. تمام چیزی که میدونم اینه که… باید برم.» اینها جملات کارلی کانرز دوازدهساله در رمان «یکی برای خانوادهی مورفی» است.
کارلی دخترکی بسیار صبور و سختیکشیده است که همراه با مادری خوشگذران بزرگ شده است. تا اینکه یک روز به دلیل اختلاف جزئی کارلی با پدر ناتنیاش، از مادر کتک میخورد. پس از این اتفاق، پدر ناتنی هم مادر کارلی را میزند! دختر و مادر هر دو راهی بیمارستان میشوند. در این شرایط، مادر توانایی نگهداری از کارلی را ندارد. به همین دلیل، او را به خانوادهی مورفی میسپارند. خانم مورفی ویژگی جذابی دارد که کارلی تا به حال آن را در مادرش ندیده است. او سه فرزند پسر دارد. با این حال، همیشه با دقت به حرفهای کارلی گوش میسپارد. او از حضور کارلی در کنار خود خشنود است. در حقیقت، برای اولینبار است که کارلی احساس میکند دیده و شنیده شده است. اما درست در همین زمان، سروکلهی مادر حقیقیاش دوباره پیدا میشود…
رمان «یکی برای خانوادهی مورفی» افتخارات زیر را از آن خود کرده است:
- منتخب کتابخوانی گلوبال ۲۰۱۴
- بهترین کتاب بنکاستریت بوکز
- برگزیدهی صداهای جدید آبآ ۲۰۱۲
- برندهی نیوبری ماکاندرسون
- برندهی جایزهی نردیبوک ۲۰۱۲
- جایزهی عالیترین کتاب پیشنهادی انجمن نویسندگان بُستن
- کتاب سال ویرجینیا
هنوز بررسیای ثبت نشده است.