مردی که زیاد نمی‌دانست

80,000 ریال

روزی روزگاری مرد جوان و ساده‌دلی زندگی می‌کرد. مرد جوان که هفت سال پیشِ یک نعل‌بند کار کرده بود، یک روز تصمیم گرفت به خانه برگردد. نعل‌بند برای هفت سال کار، یک تکه‌ی بزرگ نقره به او داد و گفت: «ای هم مزد تو!»

مرد جوان نقره را توی کیسه انداخت و به راه افتاد.

 

معرفی صوتی کتاب «مردی که زیاد نمی‌دانست» را بشنوید:

 

ناموجود

توضیحات

اگر شما هفت سال شبانه‌روز کار کرده بودید، آیا حاضر بودید مزد زحمات‌تان را ساده از دست بدهید؟ حتماً پاسخ شما به این پرسش منفی است. اما یک نفر هست که این‌طور فکر نمی‌کند و او کسی نیست به‌جز «مردی که زیاد نمی‌دانست». خوب، بیایید کمی بیشتر با او آشنا شویم.

مرد ساده‌دلی پس از هفت سال کار مداوم، درحالی‌که تکه‌ی بزرگی نقره را با خود حمل می‌کرد، به مردی سوار بر اسب رسید. از اینکه زیاد راه رفته بود و بارش سنگین بود، حسابی خسته شده بود. برای همین دلش می‌خواست اسبی داشته باشد. ماجرای هفت سال کار مداوم، نقره‌ی سنگین توی کیسه و آرزویش را برای داشتن یک اسب به مرد سوارکار گفت. به نظر شما آن مرد چه کار کرد؟ خوب معلوم است! پیشنهادی زیرکانه به مردِ ساده‌دل داستان داد: «اگر بخواهی اسبم را به تو می‌دهم و در عوض نقره‌ات را از تو می‌گیرم.» شما اگر جای او بودید چه کار می‌کردید؟     

کتاب «مردی که زیاد نمی‌دانست» داستانی تصویری درباره‌ی کسی است که زیادی گول می‌خورد. آن‌قدر که شاید در وسط داستان صدای فرزندتان دربیاید «ای بابا از دست این آقائه! چرا این‌قدر گول می‌خوره!»

توضیحات تکمیلی
وزن 70 گرم
ابعاد 23 × 16 × 0.2 سانتیمتر
نویسنده
تصویرگر
مترجم

تعداد صفحه

28 صفحه

سال نشر

ناشر | تولیدکننده

جنس کاغذ

نوع جلد

جلد نرم

شابک

9789644325298

گروه سنی
نقد و بررسی‌ها
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *
اولین نفری باشید که در این پست دیدگاه می نویسید.

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “مردی که زیاد نمی‌دانست”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *