توضیحات
دستان مادر و آغوشش سرشار از احساس خوشایند زیستن و امنیت است و ناصر یوسفی با وام گرفتن از این احساس لطیف و خوشایند کتابی با نام «مادر – نشر بازی و اندیشه» خلق کرده است. در این روایت، مادر، که دستانی نوازشگر دارد، آنها را در رود میشوید. رود نوازش دستان مادر را با خود میبرد. روزی که باران میبارد، نوازش مادر با قطرههای باران بر زمین میبارد و همه را در آغوش میگیرد. چشمهای مادر در سیاهی شب برق میزند و یک شب… ماه برق زیبای این چشمها را به امانت میگیرد. از آن پس، شب دیگر سیاه نیست؛ زیرا ستارهها آسمان شب را روشن میکنند. اینگونه است که مادر همیشه هست؛ گویی هزاران مادر هر شب به زمین نگاه میکنند و نور چشمانشان در تاریکی سوسو میزند. صدای زیبای مادر نسیم میشود و در دشت و کوه میوزد و دست آخر از گلوی پرندهها و گنجشکها سربرمیآورد…
کتاب زیبای «مادر – نشر بازی و اندیشه» با نثری خیالانگیز و شاعرانه وجود مهربانانهی مادر را برای مخاطب کودک و نوجوان ترسیم میکند.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.