کتاب پرتقالی، لاک‌ پشت و عروسش و ۳۰ افسانه‌ ی دیگر – مجموعه افسانه‌ های شیرین دنیا

در کتاب پرتقالی – مجموعه افسانه های شیرین دنیا برخی از افسانه‌های کهن را با هم می‌خوانیم:

حمل‌کننده‌ی توپ و مرد شرور: جادوگری با استفاده‌ از یک توپ، پسر صیادی را به دام می‌اندازد. از او می‌خواهد تا با خوردن اندک غذایی، روزهای بیشماری را روزه بگیرد. پسر شکیبا و مقتدر است و از عهده‌ی انجام روزه‌ها برمی‌آید و در نهایت ارواح نیکو را می‌بیند. پیرزن جادوگر فکر می‌کند او آماده است. پسرک را به رویارویی با مرد شرور می‌فرستد. پسرک با کمک خرد و دانایی و البته مدد ارواح نیکو، مرد شرور را شکست می‌دهد و طلاها و پل جادویی او را به چنگ می‌آورد و پنهان می‌کند. پل جادویی که می‌توان با آنها از هر مانعی عبور کرد.

حمل‌کننده‌ی توپ وظیفه‌اش را به پایان رساند: پسرک حمل‌کننده‌ی توپ بزرگ شده، مرد شرور را شکست داده اما دیگر جادوگر را پیدا نمی‌کند. با زنی ازدواج می‌کند و بچه‌دار می‌شود. خواهرزن شرورش قصد دارد او را به قتل برساند اما مرد حمل‌کننده‌ی توپ با کمک ارواح نیکو او را شکست می‌دهد. سال‌ها بعد دخترش به عقد مردی شرور در می‌آید و داماد بدجنس موجب مرگ مرد نیک می‌شود. اما در حقیقت او نمرده. جادوگر پس از مرگ به سراغش می‌آید. او را به زندگی بازمی‌گرداند و از وی می‌خواهد به سراغ پدر و مادر سالخورده‌اش برود و کمکشان باشد. پیش از رفتن او، طلاها و پل جادویی را می‌گیرد و زیر خاک‌ها مدفون می‌کند چرا که اگر به دست انسان‌ها بیفتند، روحشان را فاسد و تباه می‌کنند.

بانیپ: مردان تنبل به جای مهیا کردن غذا برای خانواده به گشت و گذار می‌پردازند و در نهایت موجودی عجیب و جادویی به نام بانیپ را به دام می‌اندازند. مادر بانیپِ کوچک، به دنبالش می‌آید اما مردی طمع‌کار با نیزه او را دور می‌کند. وقتی مرد طمع‌کار نزد خانواده‌اش بازمی‌گردد به عقوبت کارش می‌رسد. مادرِ بانیپ به دنبالش آمده و او و دوستانش به قوی سیاه تبدیل می‌شوند.

باباغرغرو: مردی بود که بچه‌های زیادی داشت و هر روز کار می‌کرد تا بچه‌هایش را سیر کند. از زور خستگی حسابی با دیگران بدرفتاری می‌کرد. یک روز تصمیم گرفت به میخانه برود و نوشیدنی بنوشد. اما نوشیدنی هم حالش را خوب نکرد. بنابراین نزد مرد مقدسی که دورن غار زندگی می‌کرد، رفت. مرد مقدس به او سبدی بخشید که غذای فراوان تولید می‌کرد اما مرد باز هم به میخانه رفت و بر اثر نوشیدن زیاد، سبد را از دست داد. بار دیگر مرد مقدس به او خروسی بخشید که طلا و جواه

در کتاب پرتقالی، لاک‌ پشت و عروسش و ۳۰ افسانه‌ ی دیگر برخی از افسانه‌های کهن را با هم می‌خوانیم:

حمل‌کننده‌ی توپ و مرد شرور: جادوگری با استفاده‌ از یک توپ، پسر صیادی را به دام می‌اندازد. از او می‌خواهد تا با خوردن اندک غذایی، روزهای بیشماری را روزه بگیرد. پسر شکیبا و مقتدر است و از عهده‌ی انجام روزه‌ها برمی‌آید و در نهایت ارواح نیکو را می‌بیند. پیرزن جادوگر فکر می‌کند او آماده است. پسرک را به رویارویی با مرد شرور می‌فرستد. پسرک با کمک خرد و دانایی و البته مدد ارواح نیکو، مرد شرور را شکست می‌دهد و طلاها و پل جادویی او را به چنگ می‌آورد و پنهان می‌کند. پل جادویی که می‌توان با آنها از هر مانعی عبور کرد.

حمل‌کننده‌ی توپ وظیفه‌اش را به پایان رساند: پسرک حمل‌کننده‌ی توپ بزرگ شده، مرد شرور را شکست داده اما دیگر جادوگر را پیدا نمی‌کند. با زنی ازدواج می‌کند و بچه‌دار می‌شود. خواهرزن شرورش قصد دارد او را به قتل برساند اما مرد حمل‌کننده‌ی توپ با کمک ارواح نیکو او را شکست می‌دهد. سال‌ها بعد دخترش به عقد مردی شرور در می‌آید و داماد بدجنس موجب مرگ مرد نیک می‌شود. اما در حقیقت او نمرده. جادوگر پس از مرگ به سراغش می‌آید. او را به زندگی بازمی‌گرداند و از وی می‌خواهد به سراغ پدر و مادر سالخورده‌اش برود و کمکشان باشد. پیش از رفتن او، طلاها و پل جادویی را می‌گیرد و زیر خاک‌ها مدفون می‌کند چرا که اگر به دست انسان‌ها بیفتند، روحشان را فاسد و تباه می‌کنند.

بانیپ: مردان تنبل به جای مهیا کردن غذا برای خانواده به گشت و گذار می‌پردازند و در نهایت موجودی عجیب و جادویی به نام بانیپ را به دام می‌اندازند. مادر بانیپِ کوچک، به دنبالش می‌آید اما مردی طمع‌کار با نیزه او را دور می‌کند. وقتی مرد طمع‌کار نزد خانواده‌اش بازمی‌گردد به عقوبت کارش می‌رسد. مادرِ بانیپ به دنبالش آمده و او و دوستانش به قوی سیاه تبدیل می‌شوند.

باباغرغرو: مردی بود که بچه‌های زیادی داشت و هر روز کار می‌کرد تا بچه‌هایش را سیر کند. از زور خستگی حسابی با دیگران بدرفتاری می‌کرد. یک روز تصمیم گرفت به میخانه برود و نوشیدنی بنوشد. اما نوشیدنی هم حالش را خوب نکرد. بنابراین نزد مرد مقدسی که دورن غار زندگی می‌کرد، رفت. مرد مقدس به او سبدی بخشید که غذای فراوان تولید می‌کرد اما مرد باز هم به میخانه رفت و بر اثر نوشیدن زیاد، سبد را از دست داد. بار دیگر مرد مقدس به او خروسی بخشید که طلا و جواهر از دهانش بیرون می‌ریخت. مرد باز هم به میخانه رفت و خروس را هم از دست داد. باز هم نزد مرد مقدس برگشت. مرد مقدس با عصایی او و زن و شوهر صاحب میخانه را ادب کرد و گنج‌هایش را پس گرفت. چرا که آنها را لایق و شایسته‌ی گنج‌ها نمی‌دانست.

مجموعه‌ی افسانه‌های شیرین دنیا بیش از دویست افسانه از سرزمین‌های گوناگون را در هفت جلد رنگی گرد هم آورده و طی قصه و افسانه پند و اندرزهای اخلاقی می‌دهد و خواننده را از کارهای غیراخلاقی و شر حذر می‌کند. افسانه‌ها کوتاه‌اند و می‌توان هر شب یکی از آنها را مطالعه کرد. جلدهای دیگر از این قرارند: کتاب قرمز: سفید برفی و ۳۵ افسانه‌ی دیگر، کتاب آبی: سیندرلا و کفش شیشه‌ای و ۴۰ افسانه‌ی دیگر، کتاب سبز: شاهزاده خانم خاموش و ۲۸ افسانه‌ی دیگر، کتاب نارنجی: دختری با پیراهن چوبی و ۳۲ افسانه‌ی دیگر، کتاب زرد: دختر برفی، پسر آتشی و ۴۶ افسانه‌ی دیگر، کتاب صورتی: کتری سحرآمیز و ۳۵ افسانه‌ی دیگر

ر از دهانش بیرون می‌ریخت. مرد باز هم به میخانه رفت و خروس را هم از دست داد. باز هم نزد مرد مقدس برگشت. مرد مقدس با عصایی او و زن و شوهر صاحب میخانه را ادب کرد و گنج‌هایش را پس گرفت. چرا که آنها را لایق و شایسته‌ی گنج‌ها نمی‌دانست.

مجموعه‌ی افسانه‌های شیرین دنیا بیش از دویست افسانه از سرزمین‌های گوناگون را در هفت جلد رنگی گرد هم آورده و طی قصه و افسانه پند و اندرزهای اخلاقی می‌دهد و خواننده را از کارهای غیراخلاقی و شر حذر می‌کند. افسانه‌ها کوتاه‌اند و می‌توان هر شب یکی از آنها را مطالعه کرد. جلدهای دیگر از این قرارند: کتاب قرمز: سفید برفی و ۳۵ افسانه‌ی دیگر، کتاب آبی: سیندرلا و کفش شیشه‌ای و ۴۰ افسانه‌ی دیگر، کتاب سبز: شاهزاده خانم خاموش و ۲۸ افسانه‌ی دیگر، کتاب نارنجی: دختری با پیراهن چوبی و ۳۲ افسانه‌ی دیگر، کتاب زرد: دختر برفی، پسر آتشی و ۴۶ افسانه‌ی دیگر، کتاب صورتی: کتری سحرآمیز و ۳۵ افسانه‌ی دیگر