نترسید کوچولوهای من! – مجموعه قصه‌های قبل از خواب

مامان‌ببر و دوتا توله‌هایش با خوبی و خوشی در جنگل با یکدیگر زندگی می‌کردند. توله‌ها همین‌طور که بزرگ می‌شدند‏‏، جنگیدن را هم یاد گرفته بودند. تا اینکه یک شب مامان‌ببر تصمیم گرفت برای شکار به اعماق جنگل رود. او به توله‌هایش گفت: «نترسید کوچولوهای من!» شما دیگر بزرگ شده‌اید. من هم زودی برمی‌گردم.

به‌محض رفتن مامان‌ببر انگار شب طولانی‌تر‏، تاریک‌تر و پر از سروصداهای عجیب‌وغریب شد. امبر و کای منتظر مادرشان بودند و وقتی‌که این انتظار طولانی شد‏ تصمیم گرفتند برای پیدا کردن او به جنگل بروند. اما شبح‌های سیاه و ترسناکی لابه‌لای درخت‌ها بود و صدای خِش‌خِش و ترق‌توروق و فِش‌فِش از این‌طرف و آن‌طرف می‌آمد. به نظر شما، مامان‌ببر به لانه برمی‌گردد یا خطری بچه‌ها را تهدید می‌کند؟

اگر والدین قبل از خوابِ فرزندشان در کنار او بنشینند و برایش کتاب بخوانند، این کار به‌صورت عادت درمی‌آید. با کتابخوانی کودک آرام‌تر شده، بهتر به خواب می‌رود. «نترسید کوچولوهای من!» داستانی فانتزی درباره‌ی ترس از تاریکی شب است. این کتاب هفتمین جلد از مجموعه‌ی «قصه‌های قبل از خواب» است.

از مجموعه‌ی «قصه‌های قبل از خواب» کتاب‌های زیر منتشر شده است:

• دایناسورها چطور شب بخیر می‌گویند؟ (۱)
• حالا دیگر شب بخیر! (۲)
• اگر گفتی چقدر دوستت دارم؟ (۳)
• بیب بیب برو بخواب! (۴)
• وقت خوابه، بابا! (۵)
• قبل از اینکه بخوابم چیزی بگو خوشحالم کند (۶)
• نترسید کوچولوهای من! (۷)
• سر جای من چه‌کار می‌کنی؟ (۸)
• خوب بخوابی پیشی زنجبیلی (۹)
• خوابت نمی‌برد هاپو کوچولو؟ (۱۰)
• وقت خواب است خرس کوچولو! (۱۱)
• شب‌ بخیر امیلی (۱۲)
• بخواب مثل ببر (۱۳)
• برگرد به تختخوابت، اِد! (۱۴)
• بگیر بخواب جسی (۱۵)
• شب‌ بخیر، ببر عزیز! (۱۶)
• این خرس نمی‌تواند بچه نگه دارد (۱۷)
• بگذارید بخوابم گوسفندها! (۱۸)