باز هم موی مرا مادرم شانه زده روی پیراهن من نقش پروانه زده مادرم داده به من کیف زیبای مرا هست امروز قشنگ همه چیز و همه جا پدرم باز مرا میسپارد به خدا میکشد بر سر من دست پرمهرش را روی لبهای همه خنده مهمان شده است موقع رفتن من به [...]
ابر سیاه ابر سفید رو آسمان پرده کشید باران دانه دانه ریخت روی حوض خانه نشست رو برگ گلها رو غنچههای زیبا رو بوتههای گندم رو خانههای مردم برگ درخت را تر کرد از شاخهها گذر کرد باران دانه دانه آمد رو بام خانه پروین دولت آبادی