شعر زیبای ماهی و دریا
ماهی و دریا
یک روز تابستان
رفتم لب دریا
در ساحلش دیدم
یک ماهی زیباخود را تکان می داد
آن ماهی کوچک
پیراهنش پر بود
از ماسه و پولکاز ساحل دریا
برداشتم او را
انداختم با دست
بر سینه ی دریادر سینه ی دریا
ماهی تکانی خورد
یک موج هم آمد
آهسته او را برداز کتاب «هرکی یه رنگی داره» سروده اسدالله شعبانی
در ساحلش دیدم
یک ماهی زیباخود را تکان می داد
آن ماهی کوچک
پیراهنش پر بود
از ماسه و پولکاز ساحل دریا
برداشتم او را
انداختم با دست
بر سینه ی دریادر سینه ی دریا
ماهی تکانی خورد
یک موج هم آمد
آهسته او را برداز کتاب «هرکی یه رنگی داره» سروده اسدالله شعبانی