متل خره خراطی میکرد (متل یزدی)
متل خره خراطی میکرد
یک روزی بود و روزگاری،
پشت خونه ما یک گودالی،
موش ماسوره میکرد،
بچه موش ناله میکرد،
شتر نمد مالی میکرد،
خره خراطی میکرد،
گاو گو بازی میکرد،
اسب عصاری میکرد،
فیل اومد سیل و تماشا،
پاش لیزید و افتاد تو چا،
گفت: چه کنم، چاره کنم،
نیم من گوش قلیه کنم،
بخورم ، خورده مشه،
نخورم گنده مشه،
من بخورم ، تو چه کنی؟
تو بخوری ، من چه کنم؟
روما حد دروازه کنم،
صدای بزغاله کنم،
گیلی گیلییک ، به
دمبه داری ؟
نه
من سال ۵۹ کودکستان میرفتم.یک شعرداشتیم که فقط یک جمله اون یادمه( آرد و روغن حلوا میشه) کلاس سوم بودم که خواستم امتحان کنم چطورآرد وروغن حلوا میشه یک قوطی روغن مصرف کردم اما آردوروغن من هیچوقت حلوا نشدآخرش ازترس اصراف کاری که کرده بودم کل قابلمه آردو روغن رو یواشکی دورریختم.خییییلی دوست دارم متن اون شعر کودکستانم رو پیداکنم.اگه کسی دسترسی به کتابهای اونزمان داره این لطف رو ازمن دریغ نکنه