خواندن داستان های ترسناک برای کودکان؛ خوب یا بد؟
برخی والدین برای محافظت از فرزندشان، آنها را از خواندن کتابهای ترسناک کودکانه منع میکنند؛ در حالی که این داستانها میتوانند راهی مؤثر برای آموزش کنار آمدن با ترس باشند. ترس در کودکان اگر در محیطی امن و کنترلشده تجربه شود، میتواند به رشد شخصیتی و افزایش تابآوری آنها کمک کند.
همانطور که بزرگترها پس از تماشای یک فیلم ترسناک یا تجربهی هیجانانگیز مثل ترن هوایی، حس موفقیت و اعتمادبهنفس بیشتری پیدا میکنند، کودکان نیز هنگام خواندن یک داستان ترسناک، احساس مشابهی را تجربه میکنند. آنها یاد میگیرند که با وجود ترس، میتوانند موقعیتهای دشوار را پشت سر بگذارند.
پس اشکالی ندارد اگر گاهی کودکان از لولوخورخورهها یا ماجراهای ترسناک جن و پری بترسند. داستانهای ترسناک برای کودکان فرصتی هستند تا در فضایی امن و بدون خطر واقعی، با هیجانات خود روبهرو شوند و برای چالشهای واقعی زندگی آمادهتر باشند.
چرا خواندن داستانهای ترسناک برای کودکان توصیه میشود؟
روانشناسان و کارشناسان ادبیات کودک بر این باورند که داستانهای ترسناک برای کودکان تنها جنبهی سرگرمی ندارند، بلکه اهداف تربیتی و روانشناختی مهمی را دنبال میکنند. یکی از چهرههای برجسته در این زمینه، برونو بتلهایم[۱]، روانشناس مشهور و نویسندهی کتاب تأثیرگذار «کودکان به قصه نیاز دارند: کاربردهای افسانه و افسون» است که اهمیت قصههای ترسناک کودکانه را در رشد ذهنی و عاطفی کودک بررسی کرده است.
به اعتقاد این متخصصان، فواید داستانهای ترسناک فراتر از هیجان و سرگرمی است؛ این روایتها به کودکان کمک میکنند تا با مفاهیمی همچون ترس، ناامنی و خطر به شیوهای کنترلشده مواجه شوند و از این طریق، مراحل اصلی رشد روانی و عاطفی خود را بهتر طی کنند.
مزایای خواندن داستانهای ترسناک برای کودکان چیست؟
کودکان در مراحل مختلف رشد، با ترسهای گوناگونی روبهرو میشوند؛ از نگرانی دربارهی میزان محبت والدین نسبت به خواهر یا برادر، تا ترس از شروع مدرسه و حتی ترس عمیقتری مانند ترک شدن یا گم شدن. به گفتهی لارنس سایپ[۲]، استاد ادبیات کودکان در دانشگاه پنسیلوانیا: «هیچ ترسی برای کودک شدیدتر از تصور جدایی یا مرگ والدین نیست.»
در این میان، قصههای پریان و داستانهای ترسناک کودکانه نهتنها باعث ایجاد این ترسها نمیشوند، بلکه ابزاری مؤثر برای رویارویی با آنها هستند. این داستانها به کودکان کمک میکنند تا ترسهای درونیشان را در قالبی امن و قابل کنترل تجربه کرده و راههای غلبه بر اضطرابهای پنهان خود را بیاموزند.
برای نمونه، داستان «هانسل و گرتل» به کودک این امکان را میدهد تا احساسات پیچیدهای مانند ترس از رها شدن را کشف کند. در عین حال، با تجربهی پیروزی شخصیتهای اصلی، کودک حس شجاعت، دفاع از خود و توانایی غلبه بر موقعیتهای دشوار را در خود تقویت میکند. به اعتقاد دکتر برونو بتلهایم، این داستان بهویژه برای کودکان حدود پنج سال، که تازه وارد دنیای بزرگتری میشوند، نقش حیاتی در افزایش اعتمادبهنفس ایفا میکند.
از سوی دیگر، برخی قصههای کلاسیک مانند سیندرلا به کودکان کمک میکنند تا با احساسات منفی نظیر حسادت، خشم یا حرص روبهرو شوند. خواهران ناتنی در این داستان، نماد رقابتهای خواهر و برادری هستند و فضای داستان به شکلی نمادین تبدیل به میدان مبارزهای درونی میشود.
شلدون کشدان[۳]، استاد روانشناسی و نویسندهی کتاب «جادوگر باید بمیرد» معتقد است که کودکان هنگام شنیدن یا خواندن داستانهای پریان، ویژگیهای خوب خود را به قهرمان و جنبههای منفی شخصیت خود را به شخصیتهای شرور مانند جادوگر نسبت میدهند. به این ترتیب، با هر بار شکست جادوگر در داستان، کودک بهطور نمادین احساس میکند که میتواند بر هیجانات منفی و رفتارهای ناخوشایند درونیاش غلبه کند.
کدام کتابهای ترسناک و خشونتآمیز برای کودکان مناسب نیستند؟
با وجود تمام فوایدی که داستانهای ترسناک برای کودکان میتوانند داشته باشند، نباید فراموش کرد که هر محتوای خشونتآمیز یا ترسناکی لزوماً مفید نیست. به گفتهی دکتر لارنس سایپ، استاد ادبیات کودکان، داستانهایی مانند هری پاتر نمونههای مثبتی از این ژانر هستند، زیرا در جهانی اخلاقمحور اتفاق میافتند؛ جایی که نیروهای شرور یا مجازات میشوند یا با آنها مبارزه میشود.
در مقابل، داستانهایی که خشونت در آنها بیدلیل یا بینتیجه است، میتوانند تأثیر منفی بر ذهن کودک داشته باشند. دکتر سایپ هشدار میدهد که وقتی کودکان شاهد پیروزی نیروهای شر در داستان هستند، این پیام ناامیدکننده را دریافت میکنند که ترس و وحشت پایانی ندارند.
همچنین باید توجه داشت که همه کودکان از داستانهای ترسناک لذت نمیبرند. در مجموع، کتابهای ترسناک کودکانه آسیب کمتری نسبت به فیلمهای ترسناک دارند؛ چرا که فاقد تصاویر گرافیکی خشن و واقعگرایانهاند. بهعنوان مثال، در داستان شنل قرمزی، گرچه ماجرا دربارهی خورده شدن مادربزرگ توسط گرگ است، اما تصویر مستقیم و ترسناکی از این اتفاق وجود ندارد.
از طرف دیگر، خواندن کتاب در کنار والدین باعث میشود کودک حس امنیت بیشتری داشته باشد. صدای آشنا، حضور فیزیکی پدر یا مادر و فضای گرم خانه، همه کمک میکنند تا حتی یک داستان ترسناک نیز برای کودک به تجربهای امن و قابل کنترل تبدیل شود.
اگر کودک از کتاب ترسناک بترسد چه کنیم؟
در نهایت، یکی از مزایای مهم کتابهای ترسناک برای کودکان نسبت به دیگر رسانهها این است که والدین میتوانند بهراحتی بر آنها نظارت داشته باشند. به گفتهی دکتر لارنس سایپ، کودکان هنگام مطالعه میدانند که هر زمان بخواهند، میتوانند کتاب را ببندند و از تجربهی ترس فاصله بگیرند. او داستان جالبی را به یاد میآورد: پسری در دورهی پیشدبستانی در نیویورک آنقدر از داستان «جک و لوبیای سحرآمیز» ترسیده بود که روی کتاب نشسته بود تا مطمئن شود هیولا از آن بیرون نمیآید!
دکتر سایپ تأکید میکند: «وقتی کودکان احساس کنند که کنترل در دست خودشان است، ترسشان نیز قابل مهار میشود.» این احساس کنترل و قدرت در مواجهه با ترس، یکی از مهمترین دستاوردهای خواندن داستانهای هیجانی برای کودکان است.
البته، نباید انتظار داشت که کودک با یکبار خواندن یک داستان ترسناک، تمام ترسهایش را پشت سر بگذارد. ممکن است کودک بارها از شما بخواهد همان داستان خاص را برایش بخوانید. بهجای اینکه تلاش کنید او را از این علاقه منصرف کنید، به او اجازه دهید بار دیگر و با شجاعت بیشتر با ترسش روبهرو شود. چه اشکالی دارد اگر این بار، همراه با او، ماجراجویی در دل تاریکی را با هیجان و لبخند تجربه کنید؟
سخن پایانی
خواندن داستانهای ترسناک برای کودکان، همانقدر که میتواند هیجانانگیز و محرک تخیل آنها باشد، اگر بدون آگاهی و متناسب با سن و درک کودک انجام نشود، ممکن است باعث اضطراب و ترسهای نابهجا شود. نکتهی کلیدی این است که والدین با درک درست از نیازها و روحیات فرزند خود، داستانهایی را انتخاب کنند که در عین داشتن عناصر هیجانانگیز، پیامهای سازنده و روشنی نیز به کودک منتقل کنند.
در نهایت، داستان ترسناک نه خوب است و نه بد؛ همهچیز به شیوهی ارائه و همراهی والدین بستگی دارد. با انتخاب هوشمندانه، این سبک از داستانها میتوانند ابزاری مؤثر برای رشد عاطفی، تقویت شجاعت و آشنایی با مفاهیم زندگی در قالبی غیرمستقیم باشند.
گردآوری و ترجمه: آذین بذرافشان
[۱] Bruno Bettelheim
[۲] Lawrence Sipe
[۳] Sheldon Cashdan