قصه های علمی

250,000 ریال

بهار بود. هر پرنده‌ای برای خودش لانه می‌ساخت. مرغ خیاط روی شاخه‌ی یک درخت نشسته بود و به آن‌ها نگاه می‌کرد. او هم می‌خواست لانه بسازد؛ اما بهترین و قشنگ‌ترین لانه را. به لانه‌ی پرنده‌های دیگر نگاه می‌کرد و با خودش می‌گفت: «نه، این لانه‌ها به درد من نمی‌خورد.»

مرغ خیاط پرواز کرد و رفت و رفت تا به یک کلبه رسید.

 

معرفی صوتی کتاب «قصه های علمی» را بشنوید:

 

پخش‌کننده صوت

3 عدد در انبار

- +

3 عدد در انبار