شعر حرف آسیاب
در گرد خود گردانم
دارم کاری خوشایند
یک کار آبرومند
با آب اینجا شوم دوست
از دانه میکنم پوست
از کارم راضی دهقان
شاد از من آسیابان
بسته بر گردنم زنگ
زنگولهای خوشاهنگ
تا آنکه با صدایش
از خوبی نوایش
خوش باشم و گرم کار
مردم رو یار و غمخوار